دیرگاهیست که تنها شده ام............
قصه ی غربت صحراشده ام........
وسعت دردفقط سهم من است....
بازهم قسمت غم ها شده ام.......
دگرایینه زمن بیخبراست..........
که اسیرشب یلداشده ام............
منکه بیتاب شقایق بودم..........
همدم سردی یخهاشده ام.........
کاش چشمان مراخاک کنید.........
تانبینم که چه تنها شده ام.........
دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد....
عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد....
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی....
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد....
برچسب ها : ,
درباره وبلاگ
این وبلاگ نظرات شخصی و خاطرات من را منویسد و منظورش کسی نیست خواهش میکنم به خودتان نگیرید آخه شما کی هستید که جانشاه خان در رابطه با شما حرف بزند....
فقط علی گدا